امام زمان (عج) (عینُ النّاظره و اُذُنُه السّامِعَه ولِسانُهُ النّاطق و یَدُهُ الباسطَه: چشم بینا، گوش شنوا، زبان گویا ودست گشاد خداوند است). [در محضر بهجت:1/22] علت وقوع انقلاب جهانی حضرت ولیعصر (عج) و انقلاب اسلامی ایران استاد شهید مطهری میگوید: «اصولاً هر انقلابی معلول یک سلسله نارضایتیها و ناراحتیهاست. یعنی وقتی مردم از وضع حاکم ناراضی باشند و آرزوی وضع مطلوب کنند، زمینهى انقلاب به وجود میآید.»1 در جهان امروز بحرانهای کنونی زائیدهى نظامات کنونی است و این نظامات از حل بحرانها عاجزند و مردم جهان باید به قدر کافی تلخی این وضع نابسامان و بیعدالتیها را درک کنند. مردم دنیا باید این حقیقت را بیابند که تنها در سایهى اصول و پیوندهای مادی و ضمانت اجرایی موجود و مقررات خود ساخته انسانها و پیشرفتهای تکنولوژی بدون سایهى سلسلهای از اصول معنوی و انسانی، مشکل جهان حل نمیشود؛ بلکه مشکلات هر روز متراکمتر و به گونه کلاف سردرگمی پیچیدهتر میگردد. بالاخره مردم جهان باید تشنه شوند و تا تشنه نشوند به سراغ چشمههای آب نمیروند. 2 در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران باید اذعان کرد علت مبارزه با رژیم شاه، ناشی از نارضایتی مردم از رژیم طاغوت حاکم بوده است و این تحولات در برههای اتفاق میافتد که نه اثری از «مدرنیزاسیون» یا «اسلامزدایی» بود و نه «پشت نمودن به اسلام» یا ظهور «بحران اقتصادی». ریشهى این نارضایتی را بایستی در سرشت سیاسی آن رژیم جستجو نمود. از یک سو برخی از نمودهای ترقی و پیشرفت اقتصادی به چشم میخورد و از سوی دیگر در حوزهى ساختار سیاسی، کمتر تحول مؤثری در آن صورت گرفته بود و فیالواقع ایران مدرن محمدرضا شاه در آستانه «دروازههای تمدن بزرگ» در مقایسه با ایران عقب مانده ناصرالدینشاه یکصد سال قبل از آن تفاوت چندانی نکرده بود. به این ترتیب عوامل اصلی حرکت و اعتراض علیه نظام قاجار در قالب نهضت مشروطه باعث پیدایش انقلاب اسلامی در عصر پهلوی شد.3 بدین ترتیب نارضایتی مردم از وضع موجود را میتوان علت مشترک انقلاب جهانی مهدوی و انقلاب اسلامی ایران دانست که همین امر به دو انقلاب، شکلی مردمی بخشید. آنچه در دیدگاه نخست، لزوم پرداختن به چنین مباحثی را مطرح میسازد، پایبندی ویژه قشرهای گوناگون جامعه اسلامی (بهویژه شیعی) اعم از عوام و خواص به مهدویت از یک سو و ترویج شیوه حکومتی مردم بر مردم از سوی رهبران سیاسی جامعه و تبدیل آن به یک الگوی آزموده و پاسخگو به نیازهای اجتماعی مردم از سوی دیگر است. القای اشتباه تفکر موقت بودن ساختار هر حکومتی پیش از ظهور یک رهبر آسمانی و اعتقاد به ناکافی بودن این منجی موعود، سیمایی از مهدویت است که از سوی برخی متفکران، نه مبتنی بر دردمندی آنان از مشکلات جامعه مسلمانان، که شاید بر پایه برخی جناحبندیهای غیرعلمی و مذهبی مطرح شده است که بیشک، علمای خاموش در هر دورهای از آن بازخواست خواهند شد. بر اساس آموزههای دینی بهویژه با تکیه بر شریعت تشریح شده در شیعه، تمدن اسلامی، تمدنی فقهمحور است و اساس بحث، تشخیص فاصله احتمالی از فقهسالاری تا دموکراسی است که محور اصلی آن را قانونسالاری تشکیل میدهد. مروری بر قوانین جاری در جوامع شیعی نشان میدهد که مسلمانان به رعایت قانون و مقررات در حیات فردی و جمعی خود، خو گرفتهاند و با قانونسالاری آشنا هستند. در این میان، آنچه به ظاهر دو مفهوم مهدویت و دموکراسی مبتنی بر آزاداندیشی و حقمحوری را متضاد و جمعناشدنی جلوه میدهد و تلاش مزورانه برخی صاحبان علم و ناعاملان به آن نیز در همین جهت شکل میگیرد، آن است که نظام مبتنی بر مهدویت، تکلیفاندیش است، نه حقاندیش. از جمله شواهدی که به نادرستی و مبتنی بر غرض، بر این موضوع اقامه میشود، این است که معتقدان به مهدویت و حکومتِ ساختاریافته بر این اساس معتقدند که حکومت، حق فقیهی است که به نیابت از امام غایب و با برخورداری از امتیازات و اختیارات او، تکلیف را برای همگان تعیین کرده و بر اساس شریعت و با تأکید بر اعتقاد به مهدویت در نفوس، اعراض و اموال مسلمانان از دستبرد بیگانگان مصون میدارد و سفینه جامعه اسلامی را با نسیم ولایت به ساحل هدایت میرساند. ادامه مطلب... در زمانه کنونی، انتظار ظهور موعود و فلسفه منجی آخرالزمان، با فرهنگ ویژهای تحت عنوان «دکترین مهدویت» مطرح میشود. تصور میفرمایید،«مهدویت» در چه قالبی میگنجد؟ آیتالله مصباح: اصطلاح دکترین در اصل واژهای یونانى به معناى تدریس و یا محتواى درس میباشد. این واژه از یونان به سایر نقاط اروپایى انتقال پیدا کرد و در دو سطح عام و خاص مصطلح شد. اصطلاح عام آن که در حوزههاى مختلف معرفتى و فکرى و اعتقادى به کار مىرود، و اصطلاح خاص آن که به حوزههای علوم سیاسى و اجتماعى اختصاص دارد. اصطلاح عام آن به معناى اعتقادات یا اندیشههایى است که در یک مکتب فکرى و یا در یک مذهب اقتصادى یا سیاسى، جایگاه برجستهاى دارد. و حتى اگر برخی از عقاید یک دین و مذهب برجستهتر باشد و جنبه محورى پیدا کند، به آنها نیز دکترین اطلاق مىشود. مثلاً در مسیحیت موضوع «تثلیث» یک محور است که گاهى کلمه دکترین را درباره آن هم به کار مىبرند و به آن «دکترین تثلیث» مىگویند. این اصطلاح عام که حتى در عقاید، ادیان، مذاهب و مکاتب علمى و فلسفى به کار مىرود. اما اصطلاح خاص دکترین عبارت از یک ویژگى خاص، نظریه و مجموعه افکارى است که جنبهى کاربردى گسترده و وسیع داشته باشد. تفاوت دو اصطلاح این است که در اصطلاح دوم کاربرد و ظهور آن در عمل لحاظ مىشود. اگر چیزى جنبه عملى نداشته باشد و صرفاً یک فکر نظرى خالص باشد طبق اصطلاح دوم به آن دکترین نمىگویند. بنابراین دکترینهایى که بر اساس اصطلاح دوم، مثل دکترینهاى اقتصادى و یا دکترینهاى سیاسى گفته میشوند، یک اندیشه و مجموعه افکار خاصى هستند، که باید در عمل پیاده شود.ادامه مطلب... |